پارت۱۵

جیمین : ولی .. ما
پدر جیمین : راست میگه مادرتو ببین اگر از اون معذرت خواهی نکردی دیگه سر قبرمون نیا

جیمین : باشه بابا و مامان

مادر جیمین: خواهرت یادت نره

جیمین :پاشه مامان من دیگه میرم ولی ای کاش بغلم میکردین مامان و بابا

ویو جیمین
رفتم یکم دریا که هم دریا ببینم و هم هوای دریای بخورم و به خواهرم فکر میکردم اسم خواهرم جانی که بعد از فوت پدر و مادرم اون رفت المان
و بهش زنگ زدم
بوق بوق بوق تلفن
جواب داد
جانی : سلام بر داداش چه عجب یادی از ما کردی ها تازه فهمیدی که یک خواهر داری
جیمین : سلام خواهر میگم میتونی بیای کره
جانی : بله چرا که نه برادر فراموش کار بله میام
جیمین : پس بلیت میگیرم بیای هااا

جانی: باشه داداش کاری نداری

جیمین: چرا دارم

جانی : چی

جیمین که اشکشو در آمد و گفت : خواهر کوچولو دلم برات تنگ شده......

جانی منم داداشی من که نگو خیلی دلم برات تنگ شده

و از هم خدا حافظی کردن و قطع کردن و جیمین کارهای بلیط هواپیما کرد

و به فکر اون یارو بود که زدش بود
و یه نفس عمیق کشید و گفت فردا شمارشو از شوگا میگیرم و بهش سری و معذرت های میکنم


پارت بعدی شارژ ندارم۴
دیدگاه ها (۲۵)

واااااییییی

پارت ۱۶ حذف کردم و دوباره میزارم

پارت ۱۴ مافیای عشق

رقص جیهوپ

پارت²⁵ جیمین: کوک ده بار باختی بس نیست دیگه خسته شودم انقدر ...

چرا حرف منو باور نمیکنی

نام فیک:عشق مخفیPart: 15م. باشه الان بهش زنگ میزنمات. مرسی*ل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط